مطالب بامزه و خنده دار ⎝⓿⏝⓿⎠ ، اعتراف هاي بامزه .خاطرات با مزه . سوتی ها بامزه.چرت و پرت،.. مطالب بامزه و خنده دار |
|||
نصفه شب بودش دیدم مامانم وحشتناک اومده میگه؛ امیـــــــــــــــــــــر بیدارشو ایمان(داداشم 5سالشه) تب کرده پاشو ببریمش بیمارستان!! آقا تا اینو گف مثٍ قرقی سوییچو برداشتم ماشینو از پارکینگ بیارم بیرون هیچی مامانمم اومد سوار شد با سرعتٍ نور رانندگی میکردم!! 3تا خیابونو ردش کردم!! میبینم مامانم یا حسین!!! ایمان کو؟؟ امیر؟؟ نظرات شما عزیزان:
از من... از خودت... از بابات...از ارمان های امام... والاااااااااااا
اصن این حرفا رو کی بت یاد داره هان؟ پاسخ: خالق بی همتا
خجالت بکش
پاسخ: از چی؟ تو تاحالا شور و حرص نزدی
واقعا خسته نباشید اون بدبخت تب کرده شماها دیگه چرا انقدر سربه هوا بودید
پاسخ: شور و هیجانی که داشتیم یادت رفت
باغ ک خوبه
پاسخ: باغ که خوبه اما..................... دیگه وقت نمیکنی پاهات رو روی زمین بزاری
اچمز ینی چی؟
علاوه بر اینکه من عاشق بابات شدم ی جورای خاصی هم عاشق مامانتم .لایک داره ب مولا
پاسخ: عاشق حاجیییییی ، دختر عاشق عجب آدم هیزی شدی ؟؟؟ اولین فرصت میبرتت باغغغغغغغغغ دوناا
ساعت1:01---25 مرداد 1393
ای پسره سر به هوا خخخخخخ
پاسخ:بس که پسر خوبی ام...
سلام داداش خسته نباشی از خنده دیوارو گاز گرفتم ممنون از مطالب خوبت راستی اگه میشه به منم سر بزن و نظر بده اگه دوس داشتی تبادل لینک هم بکنیم بازم ممنون یا علی خداحافظO
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|